• وبلاگ : عشق مرده
  • يادداشت : ..
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام مهتاب خانم-وب نازي داري به منم سربزن
    پاسخ

    سلام مرسي چشم شما هم بازم بيا
    سلام خوبي ممنون که اومدي
    بازم مياي پيشم
    پاسخ

    سلام مرسي كه تو هم اومدي /آره حتما
    مرد اين بازيچه ديگر نيستم
    اين تو و ليلاي تو من نيستم
    گفت اي ديوانه ليلايت منم
    در رگ پنهان و پيدايت منم
    سال ها با جور ليلا ساختي
    من کنارت بودم و نشناختي
    عشق ليلا در دلت انداختم
    صد قمار عشق يک جا باختم
    کردمت آواره ي صحرا نشد
    گفتم عاقل مي شوي اما نشد
    سوختم در حسرت يک ياريت
    غير از ليلا بر نيامد از لبت
    روز و شب او را صدا کردي ولي
    ديدم امشب با مني گفتم بلي
    مطمئن بودم به من سر ميزني
    در حريم خانه ام در ميزني
    حال اين ليلا که خوارت کرده بود
    درس عشقش بي قرارت کرده بود
    مرد راهش باش تا شاهت کنم
    صد چو ليلا کشته در راهت کنم
    پاسخ

    دمت گرم بابا /
    + سياوش 

    بگو وقتي تو تنهايي برن ابرهاي باروني

    اتاقم خيس ونمناکه ?تو اين احساسو ميدوني

    کنار بغض من خوابي خبر داري پريشونم؟

    من از طرز نگاه تو همه حرفهاتو ميخونم!

    تو چشم هاتو نگير از من که غم هاتو بپوشوني

    خيال کردي دوستت دارم به تو گفتم به اسوني؟

    تو جزوي از مني اما تو قاب ديگه جا داري

    اگه شادي اگه غمگين بدون حس منو داري

    + سياوش 

    امروز، باز من بودم که در ضربان يک لحظه ديدنت ايستادم و
    در آتش غرور سرخي نگاهت سوختم
    و تو مثل هر بار ديگر، اضطراب نديدن را در چشمان بي قرارم ديدي.
    حسرت رفتنت را از نگاه خاکستري نگاهم شنيدي و اين بار، ....
    مي داني!

    + سياوش 
    سلام شرمنده چند روز نبودم رفته بودم شيراز
    معذرت عزيزم
    پاسخ

    سلام دشمنت شرمنده